۸ داستانک با مفهوم عمیق اجتماعی

  

 

۱. پیدا کردن یک کرم سیب دیگر بود؛ اما ناگذیر با یک کرم دندان ازدواج کرد!

۲. از آن بالا بالاها شنید: دیدی آسانسور ترقی هم وجود داره !

۳. صورتش فرو آمد: مگه خودت خواهر مادر نداری!

۴. سفید روی تخته سیاه را هم از بین برد.

۵. اشک جمع شد و به فکر فرو رفت، آن‌ها فردا ناهار مرغ داشتند.

۶. مادرش صد دفعه بهش گفته بود که عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل‌ها!

۷. به خاطر سوء استفاده از اختیاراتش محاکمه نکرد.

۸. از هر پلی که رد می‌شد اونو خراب کنه و برای برگشتن از هواپیما استفاده کنه!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد