*آری آری نوجوانی میتوان از سر گرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی
شهریار
*غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
حافظ
*این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
ابتهاج
سلام...
تصمیم گرفتم به جای پست سه سخن یک هفته درمیون پست سه شعر بذارم و این کارم دو دلیل اصلی داشت.یکی اینکه جنبه تنوع داشته باشه و یکی اینکه بعضی اشعار واقعا دنیا حرف دارن.احساسات و تجربیات شاعر رو درلحظه ی گفتن شعر میرسونن.حالا بعضیا آشکارا بعضیا پنهان...
شماهم اگه دوست داشتین شعری بنویسین...
دلم گرفته خدا را
تو دل گشایی کن
من امدم به امیدت
تو هم خدایی کن
ه.ا.سایه
امروز تو را در دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
خیام
دستتون درد نکنه.خیلی قشنگ بودن
من در این بستر بی خوابی راز
نقش رویایی رخسار تو می جویم باز
با همه چشم ترا می جویم
با همه شوق ترا می خواهم
زیر لب باز ترا می خوانم
دایم آهسته به نام
ای مسیحا!
اینک!
مرده ای در دل تابوت تکان می خورد آرام آرام ...
خیلی قشنگ بود.ممنون
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد ، دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است
تصمیم بسیار خوبی گرفتید
بسیار زیبا..ممنون.سلامت باشید