چندروزیست نبضم نمی زند...
دکترتورابرایم تجویزکرده ؛چون اوبهترازهرکس دیگری می داندکه
قلبم جامانده پیش تو،
جامانده درضریحت
پیش کبوترهایت....
که گاه هم قدم می شودبازائرانت
گاه همبال می شودباکبوترانت
وبال میزندوچه آزادانه به پروازدرمی آیددرصحن آزادیت....
میبینی چه سبک بال شده بی من،بی این تن خاکی
اما،اما....
گویی این تن خاکی هم کمی پروازمی خواهد؛
پروازی که باهرباربال زدن به تونزدیک ترشود
اماچه کندکه بال هایش بازنجیرتن بسته شدن به این خاک
وتنهاحسرتی ازآسمانی بودن رادراین زندان خاکی برای خودبه تصویرکشیده است...
اماببین دلم راباطوماری ازدردودل وتعهدی همیشگی برایت فرستادم؛
تاضمانتم کنی ومرا اززندان تن برهانی....
"اللهم فک کل اسیر"
سلام دوستان
امیدوارم حالتون خیلی خوب باشه وتابستون خوبی روداشته باشین
متن بالارو توی ایام امتحانات نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد
راستی نظریادتون نره.ممنون
طاعات وعباداتتون قبول باشه التماس دعابی نهایت
(ببخشیدنمیدونم چراولی نه میتونم جملاتمو رنگی بنویسم ونه شکلک بذارم..)
به هوای حرمش میگذرد ایامم
کوه دردم که کند نام رضا(ع) آرامم…
خیییییییییییلی قشنگ بودعزیزدلم خیلی
پس کی میرسه29 تیر.......
کوه دردم که کندنام رضا(ع)آرامم....خیلی قشنگه عزیزم ممنون



میرسه آجی ان شاالله زودترمیرسه
آفرین
.خیلی قشنگ بود.مخصوصا قسمت تنها حسرتی...
استعداد خوبی دارین.ادامه بدین...
...
آخرای کاربود.شیخ بهایی(معمار صحن)خود را برای گذاشتن درهای ورودی صحن اماده میکرد.ناگهان خبر زسید که سفری درراه است...به سرکارگر کفت:من س روز دیگر بازمیگردم.بدون اجازه من درها کارگذاشته نشوند...به هیچ وجه!
سفر بیش از س روز طول می کشد.کار زمین مانده است.شبی سرکارگر امام(ع) را به خواب میبیند:"در هارا بگذار..."...از خواب بیدار میشود...اما شیخ گفته بود...!
و ...شب دوم نیز...
اما شب سوم..."شیخ گفته هیچ کاری نکنم!"..."شیخ برای درهای خانه ی خود تصمیم بگیرد!اینجا خانه ی من است!"
در ها کارکذاشته میشوند.شیخ باز میگردد..."مگر نگفتم درها نصب نشوند!از ما جرا باخبر میشود.میگرید...
"قصد داشتم هنگام کارگذاشتن درها طلسمی بر در ها بگذارم تا انسانهای گنه کار اذن ورود ب صحن را نداشته باشند!!!اما...
السلام علیک یا معین الضعفا و الفقرا...
ممنون لطف دارین
هذامن فضل ربی
راستش بایدادامه بدم چون به یه نفرکه خیلی برام عزیزه قول دادم که ادامه بدم وداستان زندگیشو بنویسم امیدوارم بتونم به قولم عمل کنم ممنون ازلطفتون وممنون بابت روایتی که نوشتین بسیارزیباست
آفرین فاطمه ام،واقعن زیبا...ایشالا همه باهم بریم حرم
ذوقیدم
ممنون عزیزم
ان شاالله به زودی
دوسال آقا منو لایق ندونسته .چقدر دلم توی حرم موندن تا صبح رو می خواد.....چقدر دلم آب سقا خونه رو می خواد.چقدر دلم گندم ریختن برا کفترا رو می خواد............السلام علیک یا شمس الشموس.....................متن قشنگی بود آرایه های قشنگ و به جایی داشت.....اجرتون با غریب طوس
ان شاالله قسمت شه
لطف دارین ازخداممنونم که بهم کمک کردگوشه ای ازاحساساتم روروی کاغذبیارم
ممنون
سلام عزیزم. خیلی قشنگ بود مرسی
سلام عزیزدلم


قربونت عزیزم