هر جمعه که شد بیا که ما بیداریم !
این جمعه فقط نیا عروسی داریم !
از جــور زمانه ما شکایت داریم !
اندازه کــوه و صخره حاجــت داریم !
مــا مشکلمان گرانی و بیکاریســت !
آقا به نبودن تو عـــادت داریــــم !
صـــد موعظه کن ولی زتسلیم نــگو!
از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نــگو !
آقا تو بیا ولی فقــط با یک شــرط !
از آنـچه که ما دوست نداریم نــگو!
محمود جان بهتر بود این شعرو نمیذاشتی
چند بیتش مضمون خوبی نداره...
een niz bogzarad...
ای پیرترین جوان تاریخ بیا....
اللهم عجل لولیک افرج
با یاد خدا همیشه در زمزمه باش
از غصه روزگار بی واهمه باش
هر لحظه دلت شکست یادت نرود
آن لحظه به یاد یوسف فاطمه باش
پایان تمام عاقبت ها نیک است
صبح است که پایان شب تاریک است
یک عمر اگر چشم به راهی کردی
تردید نکن ، ظهور او نزدیک است
خسته ام از بس چیزهای کوچک از خدا خواستم
میخواهم این بار اندازه بزرگی خودش تو را بخواهم
انتظارش انتظارم سیر کرد
آنکه می خواهد بیاید دیر کرد
تا به کی در انتظارش دیده بر در دوختن ؟
آمدن … رفتن … ندیدن … سوختن …
منی که مایه ننگم به حد رسوایی
چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی ؟
چو خویش یار تو دیدم چه نیک فهمیدم
عزیز فاطمه مهدی چقدر تنهایی
فروغ روی یزدان داری ای دوست
صفای باغ رضوان داری ای دوست
تویی یوسف که در هر کوی و برزن
هزاران پیر کنعان داری ای دوست
نیامدی که مبادا بمیرم از شادی ؟
بیا که مرگ به از انتظار میباشد
دوست دارم یک شب جمعه/
صبح گردد به رسم خوش عهدی.
ناگهان بشنوم ز سمت حجاز/
نوای دلخوش اناالمهـــــدی
با کدامین رو روز شمارش باشیم/
شبها منتظر صبح وصالش باشیم.
سالهاست منتظر سیصدواندی مرد است/
انقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
دلی دارم که رسوای جهان است / گرفتار بتی ابرو کمان است
نگاهم سوی طاووسی بهشتی است / که نامش مهدی صاحب الزمان است . . .
به امید ظهورش
.
ای انکه در نگاهت صد ایه نور داری/
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
در خواب دیده بودم یک شب فروغ رویت/
کی در سرای چشمم قصد ظهور داری؟
دیگر شده ام دچار وسواس بیا
بدجور به عصرجمعه حساس بیا
گفتی که به عموی خود ارادت داری
این بار قسم به دست عباس بیا
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به حال زارمان می خندند
آنقدر نبودنت به طول انجامید
دارند به انتظارمان می خندند
امیر از بین 13 تا نظرت این یکی یه چیز دیگه بود،شیر مادرت حلالت
مولای ما .آقای ما .دعا کن برای ما..................................بیا نگار آشنا /شب غمم سحر نما/مرا به نوکری خود/شه ها تو مفتخر نما/ای گل وفا بیا/معدن سخا بیا/صاحب الزمان بیا.........................
مولای غروب های جمعه
ببخش...
ببخش که میخواستم برایت یار باشم نه بار
اما...
اما مدت هاست که کمرت خم شده است از سنگینی بار گناهانم
یار خوبی نبودم برایت درعوضش
بارسنگینی بودم بر روی دوش هایت....!!