باز آمد محرم........اما!!!


 
 

 


http://s3.picofile.com/file/7629506234/x_themes_liner_05.png

 

باز اومد محرم...

تا یه بار دیگه جایی باشه واسه اشک هامون، بغض هامون، نجواهامون،...برای دعاهامون

اما چه غریب، غریبانه تر از همیشه...

حسین همه  دارن به شــوق اومــدنـت بغض هاشونو جمع مــی کـــنند

یـکـســال انـتــظــار برا ایــن مـاه مـــی کـشــند

انتظار برای این  روزاهای عجیب...

روزهایی که احساس می‌کنیم سقف آسمون پایین میاد ...

و دل‌تنگی همه جا رو فرا می‌گیره...

غم توی  همه دل‌ ها میشینه و سکوتی معنادار توی تمام لحظه‌هامون شکل می‌گیره

ولـــی واقعا ما استحقاق قدم نهادن به عــزای حسینی رو داریم

چند صباحی تا محرم باقی نمونده

چقدر آماده عاشورا شد یم؟؟؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

غریب ...

غریب ...

غریب ...

میگم غریب چون هنوزم که هنوزه کم کســی معنای واقعی قیام حسین رو درک کردن ...

یکیش خودم ..!




age deletoon khast too edame matlab donbalesh konid حسین عاشورا رو به تاریخ پیوند داد تا ما هر روزمون عاشورایی باشه

نماز ظهر عاشورا بهمون میفهمونه که نماز اول وقت حتی تو بدترین شرایط هم مهمه!!

روی مال و مقامی که یزید بهش پیشنهاد داد چشم بست تا بهمون بفهمونه به هیچ چیز دنیایی دل نبندیم

و برامون بی ارزش باشه چون اون چیزی که برامون میمونه مال دنیا نیست ... بهمون فهموند که بتونیم بر نفس خودمون فایق بشیم

که بتونیم بــر نفس خودمون غلبه کنیم ...و خیلی چیزای دیگه ...

 

یه کتابی بود به اسم پروازتا بی نهایت

درباره خلبان شهید بابایی ..

یه قسمتی بود به نقل یکی از همرزم های شهید بابایی

"یکبار برای مشورت در مورد شیوه جنگی نزد شهید بابایی بودم ...به شهید بابایی اشاره کردم که چایی یتان سرد شد ...

"شهید بابایی گفتند:من چای خود را سرد سرد مینوشم"

"وقتی دیدم شهید بابایی هر دفعه چای رو بینهایت سرد میکرد و مینوشید خیلی تعجب کردم "

"گفتم شاید مشکلی دارن"

"بلاخره طاقت نیاوردم و رفتم ماجرا را پرسیدم"

"شهید بابایی با لبخندی که به لب داشت گفت من حتی نمیخواهم از نوشیدن چای گرم هم لذت ببرم..."

 

یعنی نهایت کشتن نفس

میدونم الان میگین دیگه نباید آدم تا این حد افراط و تفریط کنه

ولی خود شما حتی یک بار هم شده بخوائید به نفستون غلبه کنید؟؟؟؟

اگه شده که خداروشکر حرفامو میفهمین ولی اگه جوابمون نه باشه ...

باید به فکر خودمون باشیم و از همین ماه محرم شروع کنیم ...

واقعا بین ما آدما و اطرافیانمون کم کسـی خالصانه هر روزش روز عاشورا بوده ...

کسی که دم از مردونگی و حداقل مسلمان بودن میزنه و عاشورا تاسوعا خودشو جر میده چطور جرئت میکنه بعد تموم شدن محرم کارش باشه فقط بازی با دختر مردم نگاه به نامحرم و هزار تا فساد و کوفت و زهرمار دیگه

کسی که دم از حسین میزنه و شبای محرم زار زار گریه میکنه چطور میتونه بعد محرم همه کارای کثیفشو شروع کنه

ربا ... رشوه ...فساد ...گناه ... ترک نماز...خیانت...

و هزار تا چیزدیگه ...

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

کسی که دم از حسین میزنه باید اسم حسین تو زندگیش جریان داشته باشه

من از همتون بدترم

یه گناهکار تمام عیارم ... ولــی ...

ولی این محرم با همه ی محرم های دیگه برام فرق میکنه ...

میدونید چرا ؟؟؟

چون دلم شدیدا واسه یه نفر تنگ شده ؟؟؟

واسه عشق زمینی ؟؟

ههـ

اونی که من میخوام ازش حرف بزنم خیلی بالاتراز این حرفاس ...

مگه خود شما هم که داری میخونی  دلت واسه آقامون مَهدی تنگ نشده ؟؟؟

به نظر خودتون وقتش نشده؟؟؟؟

به نظر خودتون چند درصد آدمای این جامعه رو  کثافت گرفته؟

یعنی هنوز ...

...{#}

 

 

برای بهتر شدن این وضعیتمون باید یه چیزی رو همیشه به یاد داشته باشیم ..!

ولی آدما خیلی فراموشکارن یکیش خود من ...!!

امـــا یه حرفــی هست که هیچ مدلی نمیشه از زیرش در رفت

 

...

تو خلوت خودت گناه میکنی ... نه؟؟؟

تو ذهنت فکر گناه داری..!

تو دلت عشق ممنوعه داری...!

تو پشت و پستو دست به هر کاری میزنی ..

تنهایی گناه میکنی که چی بشه هیشکی نبینه؟؟

یه حرفی هست

اگه اینو یادت بمونه دیگه هیچوقت نمیتونی دست به گناه بزنی

اگه بتونی این حرفو سر لوحه زندگیت کنی قول شرف میدم بهت جز زندگی خوب که همه آرزشونه چیزی نمیبینی...

 

 

ما آدمایی که اسممونو گذاشتیم مسلمون و ادعای دین و شریعت میکنیم

ماها هر کدوممون حداقل خدا رو یه جوری در نظرمون گرفتیم که آخرش به این ختم میشه که خودمون حداقل از خدای خودمون میترسیم....

وقتی میگی خدا یعنی همه چی !!

اون خدایی که تو داری گوش نداره چشم نداره نمیبینه توکه بندشی داری چیکار میکنی ؟؟

بازم میتونی گناهی انجام بدی هیچکس نبینه؟؟

بازم میتونی تو دلت قمار کنی..

بازم میتونی خودتو گول بزنی که هیشکی نمیبینه

بازم میگم من از همتون بدترم ...

ولی بیائید به خودمون بیائیم

 

من نه ملام نه بالا منبر رفتم نه پاکم نه امامزادم نه هیچی

دوباره میگم از همتون بدترم

ولی دیگه نمیخوام باشم ....

فقط یکم حرفه که به هم سن و سالام و یه عده ای بزرگتر و کوچیکتر  از خودم میزنم شاید که حتی یه نفرو از خواب غفلت بیدار کنه

به نظرتون حسین خودشو شهید کرد که ما فقط با مجالسش شهرت بازی بزرگامون و تفریح کردن کوچیکامون سپری کنیم ؟!!!

یه بار شده فقط و فقط به خاطر عشق به حسین بریم هیئت بریم امامزاده

به خاطر این بریم هیئت که  بفهمیم حیسن واسه چی شهید شده  واسه کی شهید شده و.....

حرف حق تلخه

منم تا چند سال یپش همین بودم ...ولی دیگه نمیخوام باشم ...

ثوابی که نمیکنیم حداقل گناه انجام ندیم ..


خیلی راحت میشه کربلا و حیسنش رو درک کرد

من کربلا رو از چشمای کسی شناختم که رفته بود زیارت آقا ...

خودم نرفتم ولی تو لرزش صدا و چشمای اشک آلود اون حسش کردم

یه نفری که فقط  و فقط اون لحظه ای رو برام توصیف میکرد که چشمش افتاد به ضریح

لرزش صداش ..فقط  از لرزش صداش میشد فهمید عظمت حسین چیه

مرد به اون پیری داشت گریه میکرد میگفت منم میخوام دوباره برم کربلا

اگه کربلا حیسن و تو خاک خودش جای نمیداد بازم کربلا کربلای امروزی بود ؟!!!

 مطمئن باشید کربلا نه به همین راحتی به وجود اومده نه به همین راحنی میشه از کنارش گذشت ..


 

 

 

 

 

 

 

 

تا کی میخواییم خودمونو گول بزنیم ؟؟؟؟

 

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود ، ولی حیف که به جای افکارش زخمهای تنش رو نشونمون دادن

و بزرگترین درد اون را بی آبی نامیدند.

  حسین تشنه موند تا به ما تشنه بودن رو یاد بده

نه تشنه بودن بخاطرآب

تشنه بودن به خاطر رسیدن به حقیقت

عطش بودن برای آزاد زندگی کردن

عطش بودن برای آزاده بودن

برای همه چیزهایی که لازمشون داریم تا آخرتمون نسوزه

ما باید عطش باشیم ...

 

"من برای اصلاح دین جدم و احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم"

 این صدا چقدر آشناست
 انگار که سالهای سال است هر شب و روز در گوشم زمزمه می شود

 

 

 

 

 

صدای گرم مداح و هوای سرد  اتاق گلو درد عجیبی رو واسم به ارمغان آورده

سرما بهونس ...

کسایی که الان گلوشون اینجوری شد میفهمنن چی میگم ...


 

http://s3.picofile.com/file/7629506234/x_themes_liner_05.png 


محرم ماه خون، ماه عشق، ماه سینه زنی، ماه دیوانگی،

ماه با خدا بودن، ماه عاشق شدن، ماه فدا شدن، ماه ...

من که نمی تونم محرم رو توصیف کنم. فقط می تونم بگم که عشق است محرم.

و در آخر ...

خدایا این محرم رو آخرین محرمی قرار بده که بدون آقامون واردش می شیم.

خ
خدایا
خدایا تو رو قسم به حسینت
حسین جان تو رو قسم به نوزاد شش ماهت ...
 
یکی رو به آرزوش برسونید ...
 
که قدم هاش رو تو بین الحرمین بزاره ...
 

 http://s3.picofile.com/file/7629506234/x_themes_liner_05.png
 
  

 

    

 


 

 

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
... جمعه 24 آبان 1392 ساعت 20:48

اربــــاب خوبم:
کمکم کن
خسته شدم از این دنیــــــــــــــا.....


اللهم عجل فی وفاتی...
خــــدایا مرگم را زودتـــــــــر برسان ......

فک میکردم فقط خودمم که حس مرگ بهم دست دادهبااینکه نه افسردگی دارم...نه ناامیدم...امانمیدونم چراامروزازخداخواستم که دیگه بسه خداجونم...نمیدونم شایدیکم دلتنگی.هم برای زمینی ها،هم آسمونی هاوبه خصوص شیرازوشیرازی ها...
خداجونم حال دلمون خوب کن

... جمعه 24 آبان 1392 ساعت 20:45

سلامتی محرم

...که بازم بهونه ی غمهام میشه!!!!

ممنونم ازت دوست خوبم که هیچ وقت منو تنها نمیذاری

محمود سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 12:08

خیلی ممنون.امروز اول وقت رفتم به کارم رسیدگی کردن.
ممنون که پیگیر شدین

خواهش میکنم

محمود دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 23:56

بچه ها کسی میدونه اگه نوبت سلامت پزشکی رد بشه باید چکار کنیم؟

سلام.راستش من اطلاعی ندارم ولی شنبه میرم ازخانم دمشقی میپرسم وخبرشو بهتون میدم

سعید دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 01:30

دیدى انگشتتو بمالی کف دست نوزاد،چطوری محکم انگشتتو میگیره؟
الهی شش ماهه ی أباعبدالله دستت رو همونجوری بگیره.
ممنونم،به موقع بود.

خواهش میکنم

mahsa شنبه 18 آبان 1392 ساعت 21:20

باحسین از یاحسین 1نقطه کم دارد ولی... باحسین بودن کجا و یاحسین گفتن کجا! ممنون دوست گلم

قربونت عزیزم

محمود جمعه 17 آبان 1392 ساعت 22:55

عالی بود.خسته نباشین.

ممنون

محمدحسین جمعه 17 آبان 1392 ساعت 19:28 http://hpmerlin.blogfa.com

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

f.rama جمعه 17 آبان 1392 ساعت 19:26

فاطمه جون عالی بود
بموقع بود!بعدز فیزیک خوندنو هیچی نفهمیدن ب همچین چیزی احتیاج داشتم

امیدوارم فردادونمره روبازورم که شده به دست بیاری راستی جای منم سرکلاس خالی کنید

حمزه ای جمعه 17 آبان 1392 ساعت 19:15

حسین جان...همه آباد نشینان ز خرابات ترسند/ من خرابت شدم و دم به دم آبادترم.......................................................ممنون از خانم تارتار که حال و هوای محرم رو به وبلاگ کلاس آوردند .اجرتون با غریب کربلا

ممنون ازلطفتون اجرشماهم باامام حسین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد