سلام برهمکاران گرامی...
ان شاءالله که حال همگی خوب باشه ولحظه هاتون پرازیادخدا
غرض ازمزاحمت این بودکه اول میخواستم درمورداین پست نظربدین که باشه یانه؟
ماتوی این پست قصدداریم روش تهیه وپخت غذاوآش ودسروحلواو...رو آموزش بدیم البته ازنوع محلی
که شمامیتونیددستورپخت غذاهایی روکه مخصوص محل تولدوزندگیتون هست روبه من بدیدومن بذارم رو وبلاگ تابقیه ی دوستانم استفاده کنن.
شروعش بامن...
حلوا زرد یابرنجی(بعضی ها بهش حلوا کاسه ای هم میگن):
موادلازم:
آردبرنج 1 پیمانه
شکر 2پیمانه
آب وگلاب 3پیمانه
روغن مایع نصف پیمانه
زعفران وخلال بادام
طرزتهیه:
ابتداروغن رادرظرف ریخته روی شعله ی کم،تاکمی گرم شود(یادتون باشه روغن نبایدداغ بشه) سپس آردبرنج رااضافه میکنیم،هم میزنیم(نکته:رنگ آردعوض نشود؛درحددوسه دقیقه کافی است) .آب وگلاب وشکررا که ازقبل باهم مخلوط شده را درظرف میریزیم وبایدبلافاصله مخلوط راهم زدوآنقدرموادراهم میزنیم که مانندفرنی شودیادتون نره که توی هم زدن ،صبرکافی روبه خرج بدیدچون یکم زمانگیره نسبت به بقیه ی حلواها.سپس زعفران دم کرده رااضافه میکنیم وحلواراهم میزنیم زمانیکه روغن دوردیواره ی ظرف مشخص شدودرواقع حلوا ازدیواره جداشد؛نشانه ی آماده بودن حلواست.الان میتوانیدحلوا را ازروی شعله برداریدودرظرف دلخواه ریخته وروی آن راباخلال بادام تزیین کنید.
توصیه میکنم برای باراول بانصف پیمانه آردبرنج شروع کنید.اگرسوالی داشتین حتمابپرسید(این حلوا همون حلوایی هست که یه بارآوردم سرکلاس،اگرطعمش رودوست داشتین حتما درست کنید.)
راستی یادتون نره نظربدید
ممنون
به نام توکه اویی..
اوغایب است،نه چون این جانیست،چون کسی این جانیست..
اوغایب است،نه چون این جانیست،چون جزاونیست..
اوغایب است،نه چون این جانیست،چون همه جاست..
اوغایب است،ازفرط حضور..
اصلا
اوغایب است،چون غایب نیست..
پس ازچیست که نه غایبش می دانیم،نه حاضرش می بینیم؟
آی رفیق!
خطای ماکدام بودآیا؟
شاید،
خطای مااین بودکه فریب قواعددستورزبانمان راخوردیم..
خطای مااین بودکه پنداشتیم اوهمان سوم شخص غایب است ومن،اول شخص حاضر..
سلام
فردا -یکشنبه 30/6/93 - 10 تا 12 کلاس روش بیهوشی داریم و1-3 رایانه ودوشنبه به جای رایانه روش بیهوشی داریم.
واینکه خانم حروفی زحمت کشیدن وجزوه ی نشانه شناسی رو گذاشتن انتشارات(ازکتاب معاینه فیزیکی برای پرستاران ص 15-40 وکتاب تیلور ص 35- 85 )
موفق باشید
بچه ها کلاس ساعت 8-10 برگزارمیشود.
چندروزیست نبضم نمی زند...
دکترتورابرایم تجویزکرده ؛چون اوبهترازهرکس دیگری می داندکه
قلبم جامانده پیش تو،
جامانده درضریحت
پیش کبوترهایت....
که گاه هم قدم می شودبازائرانت
گاه همبال می شودباکبوترانت
وبال میزندوچه آزادانه به پروازدرمی آیددرصحن آزادیت....
میبینی چه سبک بال شده بی من،بی این تن خاکی
اما،اما....
گویی این تن خاکی هم کمی پروازمی خواهد؛
پروازی که باهرباربال زدن به تونزدیک ترشود
اماچه کندکه بال هایش بازنجیرتن بسته شدن به این خاک
وتنهاحسرتی ازآسمانی بودن رادراین زندان خاکی برای خودبه تصویرکشیده است...
اماببین دلم راباطوماری ازدردودل وتعهدی همیشگی برایت فرستادم؛
تاضمانتم کنی ومرا اززندان تن برهانی....
"اللهم فک کل اسیر"
پناهگاه امن خانه
شانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که میگذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود.
در برابر توفانهای بیرحم زندگی میایستی؛ آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگوی کوهستانها باز میآیی.
لبخند پدرانه ات، تارهای اندوه را از هم میدراند.
تویی
که صبوریات، دلهای ناامید را سپیده دم امیدواری است. مرام نامه دریا را
روح وسیعت به تحریر میآید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره های خانه را
باران میپاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
بابت تغییرعکس عذرمیخوام یه مشکلی پیش اومدبرای همین عکسو عوض کردم...
این پستو تقدیم میکنم به همه ی باباهای عزیزبه خصوص بابای خوب خودم
آرامشم راباتومی یابم
علی جان،پنجره دلم رابه روی صحن وجودآسمانی ات می گشایم وخویش رااسیرکمندشوق آفرین عشقت می کنم،ای هم زبان بهترین دقایق حیات،باتوسخن میگویم که پیاله حیات مرا،ساقی بزم شورانگیزخیال تولبریزساخته وخاکستروجودم راآتش عشق توبربادداده است.علی جان،درخشش طلیعه باشکوه وجودتوازپشت کوهسارچشمان همیشه مشتاق ما،شکوفایی گل های آفرینش رابرایمان به ارمغان می آورد،آنگاه که نم نم بارن لطیف مهرتوبرصفحه دلمان جاری می شود.نسیم مهرورزی باتو،درآسمان قلبمان وزشی آرام ازسرمی گیردوعطردل انگیزکوچه باغ های آرام اندیشه مطهرت رابه ماهدیه می کند.علی جان،درکلاس مهرتو،گل های سرخ باغ دل بستگی، شکوفا می شودوعطربنفش سادگی وخلوصت،هم دم نفس های زندگی،به روح پرتلاطم انسانی ات آرامش می بخشد.
سلام به همه
راستش اومدم وبلاگ دیدم پستی برای تبریک میلادمولامون نیس گفتم اگرچه باتاخیرولی حیفه که این میلادرو به شمادوستان تبریک نگفت
ولادت امام علی(علیه السلام)والبته روزمرد روبه شماهمکلاسی های گرامی تبریک میگم.
سلام به همه
اینم یه متن زیبادرموردمامانامون:
امروز روز توست مادر، ای مهربانترین فرشتهی خدا…
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیات را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جای دهم؟
آن زمان که خط خطیهای بیقراریام را با مهر و محبتت پاک میکردی و با صبر و بردباری، کلمه به کلمهی زندگی را به من میگفتی، خوب به خاطرم مانده است.
و من باز فراموش میکردم محبت تشدید شدهات را…
در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، همپای من آمدی، بارها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی.
آری، از تو آموختم، حتی در سختترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم.
یادم نمیرود چه شبها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم میزدی…
و چه روزها که با مهر مادرانهات، لقمههای عشق را در دهانم میگذاشتی…
وقتی بوسه بر دستان چروکیدهات میزنم، یاد کودکیام میافتم که همیشه به خاطر لطافت دستانت، به همه فخر میفروختم.
و حال به خاطر خشکی دستانت با افتخار میگویم که: «این دستان مادر من است که تمام زندگیاش را به پای من گذاشت»
من با نوازش همین دستها بزرگ شدهام و امروز با تمام وجودم میگویم:
«مادرم، مدیون تمام مهربانیهایت هستم و کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم، چون هرگز به پای مهربانی تو نخواهم رسید…»
راستی بچه هابرای اینکه اسم عشقتون روببنیدکمی باانگشت دستتان ،گوشه چشم های خودرابکشید(مثل چوچانگشون)وبه این تصویرنگاه کنید
سلام به دوستای عزیز همکلاسی
امیدوارم حالتون خوب باشه.
این پست صرفا جهت خندست!!!ا یه کلیپ بامزه از یه نی نی بامزه
امیدوارم خوشتون بیاد
بعدازتودنیاقشنگ نیست....
گریه می کنم وازاین میترسم
که بی توزیادزنده بمانم.........
لاخیربعدک فی الحیاه وانما ابکی ...مخافه ان تطول حیاتی....
ازعاشقانه های امیرالمومنین برمزارهستی اش.......
سلام برهمه امیدوارم تعطیلات درکنارخونواده خوش گذشته باشه وبایه انرژی مضاعف سال جدیدروعالی بگذرونیم
دوستان فرداپنج شنبه چهارمین سالگردشهدای گمنام دانشگاهمون هست،باسخنرانی دکترمنوچهری (من میشناسمشون توی سفراردوی جنوب باهامون بودن خیلی قشنگ صحبت میکنن).ساعت 16 سرمزارشهدای دانشگاه.....اگرتهران هستین حتمابه این دلاورمردان که نام ونشان دربی نشانی دارن وبچه های خانم فاطمه زهراهستن ؛سربزنید.
التماس دعا